نسیم خدایی - فیروزجاه | ||
آتشِ در مزد رسالت
پیامبر در سرزمین شورزاری شروع به کار کرد که باید خاک دل عوض میشد تا بتوان از پاشیدن بذر اسلام منتظر نتیجه بود. پیامبر رحمت با زحمت فراوان توانست قدری از این خاکروبههای دل را کنار بزند و آن هدف مقدسش را با آنها همراه کند.
روزی پیامبر خسته از سرزمین جهل و نادانی به خانه بر میگشت که دخترش به استقبالش آمد با دیدن دخترش تمام خستگیها از جان و تنش رخت بست، ناگهان سختی دیگری بر او غالب شد پیامبر از سنگینی پیام به خود میپیچید. پیام چنین بود «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ علیه أَجْراً إلا المَوَدَّة فی القُرْبی؛ (به امتت بگو ای پیامبر) من برای انجام رسالتم پاداشی از شما نمیخواهم مگر محبت خویشان نزدیکم.»1 پیامبر قدری به تفکر فرو میرود این چه پیامی از طرف خداوند برای من آمده که مزد این همه زحمت در مورد رسالت و تبلیغ دین «مودت نزدیکان» است. این خبر در همه جا پیچید که «محبت به خویشان پیامبر اجر رسالت اوست» مردم با خود زمزمه میکردند این خوشاوندان کیانند؟ ابن عباس را برای پرسش از این خبر فرستادند که «یا رسولَ اللهِ مَنْ قَرابَتُکَ هولاءِ الذین وَجَبَتْ علینا مَوَدَّتَهُمْ، فقال علیٌّ و فاطِمةٌ و أبْناهُما؛ ای پیامبر خویشان نزدیک تو که مودت آنان بر ما واجب است چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: علی و فاطمه و دو فرزند آنان هستند.»2 باور پیام برای مردم خیلی سنگین بود و آنها هر لحظه پیامبر را در مورد این خبر زیر نظر داشتند تا اینکه روزی عرب بادیه نشین خدمت پیامبر رسید و عرض کرد « یا محمد أعْرِضْ علیَّ الإسلامَ. فقال: تَشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلّا اللَّهُ وَحْدَه لا شریکَ له، و أنَّ محمداً عبدُهُ و رسولُهُ. قال: تَسْألُنی علیه أجراً؟ قال لا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى قال قَرابَتی أو قَرابَتُکَ؟ قال: قَرابَتی. قال: هات أُبایِعُکَ فَعَلى مَنْ لا یُحِبُّکَ و لا یُحِبُّ قَرابَتَکَ لَعْنَةُ اللَّهِ. فقال النبی صلى اللَّه علیه و آله و سلم: آمین؛ ای محمد! اسلام را به من عرضه کن. فرمود: شهادت بده به یکتایی خداوند و اینکه محمد بنده و فرستادة اوست. اعرابی عرض کرد: در برابر این هدایت آیا از من مزدی هم میخواهید؟ فرمود: نه؛ بجز محبت خویشان نزدیک اجر این آموزش است.عرض کرد: خویشان نزدیک خودم را دوست بدارم یا خویشان تو را؟ فرمود: خویشان نزدیک مرا. اعرابی با پیامبر بیعت کرد و عرض کرد: خدا لعنت کند کسی را که تو و خویشان تو را دوست ندارد. پیامبر هم در تایید درخواستش به دعای او آمین گفت.»3 زمانی نگذشت که پیامبر برای سفری طولانی مهیا شدهاند و با ناراحتی از امت خود فرمود پاداش این رسالتم بلند شدن نالة «یاابتاه»4 دخترم است و لحظهای بعد چشم را از نامحرمان امتش بست و از دنیا رفتند و ادامه رسالت به امیرمؤمنان واگذار شد. همان روز برای دادن پاداش این رسالت سقیفهای بنا کردند و چگونگی ادای این اجر را به شور گذاشتند. در آن مجمع همه، بجز یاران واقعی امیرمؤمنان، به کنار گذاشتن حضرت علی رأی دادند. پشت در خانة حضرت آمدند و گفتند مزد رسالت این است که بیایی با «ابوبکر» دست بیعت دهی. حضرت فرمود پیامبر جانشینی غیر از من تعیین نکرده است. کسی در را برای آنها باز نمیکرد تا اینکه صدای «عمر» بلند شد که در خانه را به آتش بکشید و در را به آتش کشیدند و باز کردند. صدای نالة «یا ابتاه»ش بلند شد.5 میسوخت در و فاطمه پشت در بود آهِ دل او بیشتر از آذر بود دودی که ز خانة علی بود بلند از مطبخ آن خانه نبود از در بود
(برداشت از روایات در این زمینه)
1.شوری/23. 2. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج2، ص192. 3.همان، ص189. 4. بحار الأنوار، ج43، ص156. 5. بحار الأنوار، ج43، ص197.
[ جمعه 92/12/23 ] [ فیروزجایی ]
[ نجوا () ]
|