سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نسیم خدایی - فیروزجاه
 
قالب وبلاگ

افسوس که عمرى پى اغیار دویدیم


 از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم


 سرمایه زکف رفت و تجارت ننمودیم


 جز حسرت و اندوه متاعى نخریدیم


 شاها به فقیران درت روى مگردان


 بر درگهت افتاده به صد گونه امیدیم


 


[ جمعه 92/12/23 ] [ فیروزجایی ] [ نجوا () ]

این منطقه از طبیعتی سرسبز و جنگلهای انبوه برخوردار است.

 

 

این روستا توسط حاجی شیخ موسی وقف شده‌است.




مردم آن بیشتر به شغل دامپروی

 

و کشاورزی

 

مشغولند.

 

 


 مردمان فیروزجا مردمی مهمان نواز و تلاش گر هستند.


[ جمعه 92/12/23 ] [ فیروزجایی ] [ نجوا () ]

 

 

نشانی و آدرس: استان مازندران، شهرستان بابل، بخش بندپی شرقی، روستای فیروزجا ثابت


[ جمعه 92/12/23 ] [ فیروزجایی ] [ نجوا () ]

شهدا در هجوم نظامی به موقع اقدام کردند و دشمنان را از دستبرد به خاک و زمین بیرون کردند. الان ماییم که در هجوم شبیخون

فرهنگی، دشمنان را از طمع به دین مایوس کنیم.


[ پنج شنبه 92/12/22 ] [ فیروزجایی ] [ نجوا () ]

 

یک ماه قبل از شهادتش متوجه شدم بخاطر گرفتن روزه‌های مستحبی وزن بدنش خیلی کم شده است. او دائم می‌گفت:

«این گوشت‌های اضافی که به من چسبیده، باید از من جدا شود.»

 

همسر شهید؛ وداع لاله‌ها، ص309

 


[ پنج شنبه 92/12/22 ] [ فیروزجایی ] [ نجوا () ]

 

 

 

 

 

بیاییم کوچه‌های دلمان را با نام شهدا آذین ببندیم تا دلمان بوی عطر شهادت بگیرد.


[ پنج شنبه 92/12/22 ] [ فیروزجایی ] [ نجوا () ]

با عمل به آرمان‌های شهدا، آنها را همیشه در دنیا بزرگ پنداریم.


[ پنج شنبه 92/12/22 ] [ فیروزجایی ] [ نجوا () ]

 

ما منتظریم از سفر برگردی


یکروز شبیه رهگذر بر گردی


با کاسه آب و مجمری از اسپند


ما آمده ایم پشت در برگردی


وقتی سر شب که رفتنت را دیدیم


گفتیم نمی شود سحر برگردی


ما منتظر تو ایم آقا نکند


یک جمعه غروب بی خبر برگردی


من گوشه نشین کوچه بر گشتم


ای کاش که از همین گذر برگردی


پرواز نمی کنیم از اینجا باید


در فصل نبود بال  و پر بر گردی


وقتش نرسیده است ای مرد ظهور


با سیصد و سیزده نفر بر گردی؟!


                                                                           


علی اکبر لطیفیان


 

 

 


[ جمعه 92/12/16 ] [ فیروزجایی ] [ نجوا () ]

 

آن حضرت با این نام خوانده شده است، چرا که مردم همواره ظهور و قیام او را انتظار می‌برند تا با قیام خویش این سیاره خاکی را

از ظلم و بیداد پاک سازد. از امام جواد علیه السلام پرسیدند: «یابن رسول الله! و لم سمی: القائم؟» قال: «لانه یقوم بعد موت

ذکره و ارتداد أکثر القائلین بامامته.» فقیل له: «و لم سمی:المنتظر؟» قال: «لان له غیبة تکثر ایامها و یطول أمدها، فینتظر خروجه

المخلصون و ینکره المرتابون...» [1]. یعنی: پرسیدند: «چرا حضرت مهدی علیه السلام را «قائم» نامیدند؟» فرمود:«چون پس از

آنکه یاد و نام مقدسش در میان مردم فراموش شد و بیشتر معتقدان به امامت او به آفت ارتجاع و ارتداد گرفتار آمدند، بپا می‌خیزد.

پرسیدند: «چرا منتظر نامیده شده است؟» فرمود: «بدان دلیل که او غیبت بسیار طولانی خواهد داشت. غیبتی که دوران آن

سخت و طولانی است و مخلصان، انتظار قیام و ظهورش را می کشند و تردید کنندگان و بدخواهان، وجود گرانمایه و ظهور او را

برای اصلاح جهان، انکار می نمایند. 


[1] بحارالانوار، ج 51، ص 30.

 


[ جمعه 92/12/16 ] [ فیروزجایی ] [ نجوا () ]

گریه هدیه تولد دختر

حضرت زهرا سلام الله علیها می‌خواست بار سنگینی را به زمین بگذارد. ناگهان صدای گریة نوزادی از اتاق مادر شنیده شد امام حسین علیه السلام کودک خردسالی کنار در اتاق منتظر بود به او گفتند برو این خبر را به پیامبر برسان و از او مژدگانی بگیر.

دوان دوان خود را به پدر بزرگش رساند و با نفس نفس زدن به پدر بزرگ گفت خبر مهمی دارم پدر بزرگ با استقبال منتظر شنیدن پیغام نوة دلبندش حسین شد. عزیزم خبرت را بگو. حسین با خوشحالی فراوان خبر داد که «خدا به من خواهر داده.»

پیامبر با شنیدن این خبر نفس عمیقی کشید و چهرة مبارکش عوض شد نتوانست برای این خبر لبخندی بر لبان مبارکش جاری کند با درنگی سکوت، حسین منتظر مژدگانی از پدربزرگش بود که ناگهان دید اشک از چشمان پیامبر جاری شده و گریه می‌کند. حسین دیگر منتظر مژدگانی نبود بلکه به پدربزرگ گفت ما همه با شنیدن این خبر خوشحال شدیم اما شما چرا گریه می‌کنید؟ آیا از اینکه خواهری دارم ناراحتی؟ خبر خوشحال کننده‌ای به شما ندادم؟

پیامبر حسینش را در بغل گرفت و او را محکم به سینه‌اش چسباند و گفت «ای نور دیده‌ام! خیلی زود خودت می‌فهمی که من برای چه چیزی بجای خنده اشک ریختم.»

مژدگانی پدربزرگ گریه‌ای بود که به حسینش هدیه داد.

جبرئیل با حال گریه و زاری پیش پیامبر آمد و سر تعظیم فرود آورد پیامبر از ناراحتی و اندوه او سؤال کرد در جواب عرض کرد «این دختر(زینب سلام الله علیها) از آغاز زندگى تا پایان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گریبان خواهد بود؛ گاهى به درد مصیبت فراق تو مبتلا شود، زمانى دستخوش ماتم مادرش و سپس ماتم مصیبت جانسوز برادرش امام حسن (علیه السلام) گردد و از این مصایب دردناک‌تر و افزون‌تر اینکه به مصایب جانسوز کربلا گرفتار شود، به طورى که قامتش خمیده شود و موى سرش سفید گردد.»

پیامبر نتوانست خودش را کنترل کند در حالی که اشک از چشمان مبارک حضرت جاری بود زینبش را در آغوش گرفت وصورت به صورت نوه‌اش گذاشت و گریه امانش را بریده بود تا اینکه دخترش از برخورد پدر متعجب شد. پدر جان! آیا از تولد دختر خوشحال نیستی؟ برای چه گریه امانت نمی‌دهد تا لبخندی بر رخسارت ببینم؟

حضرت با اندوه قدری از مصیبت‌هایی که بر نوزاد در آینده وارد می‌شود را بیان فرمود.

دختر هم با شنیدن این اتفاق‌ها ناراحت شد و با چشمی اشکبار خدمت پدرش عرض کرد پدر جان! «پاداش کسى که بر مصایب دخترم زینب (سلام الله علیها) گریه کند چیست؟» پیامبر در جواب دخترش فرمود: «پاداش او همچون پاداش کسى است که براى مصایب حسن و حسین (علیهما السلام) گریه مى‌کند.»

این است زینب که تولد او با گریه عجین شد و مژدگانی داداشش گریه‌های خانواده بود.

برداشت از روایتی در کتاب «الخصائص الزینبیه، ص155.»


[ جمعه 92/12/16 ] [ فیروزجایی ] [ نجوا () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ